در این مقاله چه موضوعاتی بررسی میشوند؟
در این مطلب قرار است از تجربه کار با استارتآپهایی صحبت کنیم که علیرغم تلاش و صرف هزینه زیاد شکست خورده اند. با بررسی دلایل شکست و نقاط ضعف آنها شما هم میتوانید برای کسب و کار خودتان تصمیمات درستتری بگیرید. همچنین اگر ایدهای برای شروع دارید امیدواریم که با خواندن این مقاله با دقت بیشتری قدم در دنیای کسبوکار بگذارید.
قطعا همه افرادی که پا در این راه گذاشتهاند مانند شما پر از امید بودند. بعضی دارای سالها تجربهی کار در شرکتهای موفق بودند ولی…
در مسیر چه چالشهایی وجود دارد که این امید به ناامیدی تبدیل میشود؟
در همین ابتدا یکی از اصلیترین دلایل شکست پروژههای استارتآپی را عنوان خواهیم کرد. ما جایگاه اول در لیست دلایل شکست را به خود ایده میدهیم. قرار نیست هر ایدهای هر چند ناب و ایدهآل، قدرت حضور درازمدت در بازار را داشته باشد. حتی اگر شما اولین نفری هستید که این ایده را پیاده میکنید هنوز هم فاکتورهای دیگری تاثیرگذارند. ممکن است تصور کنید مخاطب با راهکار شما به وجد آمده و مشتری وفادار شما میشود. باید بگوییم که ممکن است بازار هدف شما کشش یا رغبت به این ایده نداشته باشد. همیشه این ایده و راهکار، فروش یک محصول نیست، ممکن است شما خدماتی را برای اولین بار ارایه میدهید یا مانند پلتفرم دستدوم فروشی یا آگهی کاریابی شما فقط واسطه باشید.
در تمامی این گزینهها، بسیار محتمل است که به دلیل نبود فرهنگ و عادات متناسب با آن ایده، تلخی شکست را بچشید. در این بین تعداد اندکی موفق به فرهنگ سازی و ماندگار شدن میشوند. ما جایگاه دوم در لیست دلایل شکست را به عدم شناسایی صحیح بازار میدهیم.
گاهی هم ایده مناسب است ولی نگاه بنیانگذار به حدی مادی و به دنبال سود صرف است که نمیتوان او را قانع کرد که باید به فکر رفع نیاز واقعی مشتری و کاربردی بودن محصول هم باشد. برعکس افرادی که در ارایه ویژگیهای محصول افراط میکنند، این افراد هم با تفریط باعث میشوند محصولشان شانسی برای موفقیت نداشته باشد. چون قطعا در مراحل بعدی محصول نیاز به تغییرات عملکردی اساسی خواهد داشت یا اینکه محصول به کل شکست میخورد.
تجربه ما در مسیر مشاوره
جایگاه بعدی در این لیست عریض و طویل، شامل تجربه شخصی ما در همکاری با یکی از استارتآپهاست. نمونهای از افراد ایدهآلگرا که با پافشاری بر نظر خودشان و عدم توجه به مشاورهها، بعد از صرف بودجهای کلان شکست خوردند. ما اکنون همان مطلبی که به آنها گفته بودیم را در اختیار شما قرار میدهیم : گاهی واقعا نیاز نیست در ابتدای کار از مدرنترین چهارچوبها یا به روزترین تکنولوژی استفاده کنید. گاهی واقعا نیاز نیست محصولی با تمام ویژگیهایی که در ذهنتان است ایجاد کنید. هوشمندانهتر است که محصولی با کمترین ویژگی قابل استفاده و قابل قبول تولید کنید. یک تصمیم هوشمندانه باعث صرف زمان و بودجه کمتر خواهد شد. البته این مطلب نیاز به شرح و آموزش کامل مفهومی به نام MVP دارد. در آینده در ارتباط با این مساله صحبت خواهیم کرد.
اصرار به داشتن دفاتر خصوصی، استخدام افراد بیش از حد متخصص، صرف زمان طولانی برای طراحی، استفاده از روشهای غیر چابک در توسعه محصول، استفاده از تکنولوژیهایی که تعداد متخصصان آن در ایران انگشتشمارند، صرف بودجه تا آخرین ریال برای تولید یک نرمافزار و و و… همگی شما را تا مرز ورشکستگی پیش میبرند.
در بسیاری از موارد شروع با یک سایت ساده و مینیمال یا وب اپلیکیشن پیشرونده (PWA) میتواند نقطه عطف کاری شما باشد. چرا که وقتی شما برای معرفی ایده خودتان نزد یک سرمایهگذار باهوش میروید قطعا تاثیر صحبت روی پاورپوینت و اسلاید بسیار کمتر از معرفی محصولیست که واقعا کار میکند. حتی داشتن یک دمو از محصول هم ممکن است حمایت سرمایهگذار را در پی داشته باشد که در قدمهای بعدی بتوانید با این حمایت در سیستم بقا پیدا کنید.
شاید بسیار تعجب کنید اگر بگوییم که در بعضی از موارد هم شاهد این مساله بودیم که اصرار بنیانگذاران به استفاده از متدهای چابک تولید محصول، باعث عقب افتادن آنها از رقبایشان در اکوسیستم شده بود. بله، ما شاهد شرکتهایی بودیم که وقتی فرآیندهای کاری آنها را بررسی میکردیم متوجه میشدیم که صاحبان اصلی کسب و کار صرفا به دنبال خودنمایی در این حوزه بودند. آنها اصلا آشنایی یا باور به مفهوم چابکی نداشتند. فقط لیستی از کارها را بدون فکر و هدف تکرار میکردند. به طور مثال برگزاری هر روزهی جلسات سرپایی که بدون محوری برای گزارش یا بدون دادن احساس تیم بودن برگزار میشدند، یا درگیری بیش از حد با نرمافزارهای مدیریت پروژه که خودش نوع دیگری از بروکراسی را ایجاد کرده بود. همچنین درگیر کردن کارمندان با کارهایی که در آن تخصص و علاقه نداشتند صرفا به اسم اینکه ماهیت استارتآپ در این است که همه، همه کارها را بکنند.
نتیجه گیری
قسمت پایانی این مطلب را به شمردن خلاصهوار دلایل اختصاص میدهیم :
عدم شناخت صحیح بازار ، توهم اینکه راهکاری که به ذهنتان رسیده حتما بهترین است، اصرار بر استفاده از به روزترین تکنولوژی یا متدها ، اصرار بر تکمیل تمام ویژگیهای محصول، مشاوره نگرفتن یا عمل نکردن به مشاورههای تخصصی… همگی علتهایی هستند که به مسیر کسب و کار شما آسیب میزنند.
یکی از بدترین چالههای مدیریتی که ممکن است مدیران سطح بالا را هم در خودش گرفتار کند این است که کاری را صرفا به دلیل اینکه دیگران هم میکنند انجام دهند. تشخیص این امر مهم که در چه پروژهای و در چه فازی از پروژه از چه متد و ابزاری استفاده شود نیاز به دانش بالایی دارد. افرادی که سالها تجربه دارند هم گاهی فریب این افکار را میخورند که راه حل خودشان بهترین است. متاسفانه اکثر شکستخوردگان دقیقا آنهایی هستند که ارتباط خوبی با مشاوره گرفتن نداشتند و بر تصمیمات خودشان پافشاری کردند.
در هر مرحلهای از کسب و کارتان باید نگاهی به بازار هدف داشته باشید. همیشه با آمار و دادههای واقعی شرایط فعلی را بسنجید و مراحل رسیدن به شرایط مطلوب را با واقعبینی و نه خوشبینی بچینید. در کنار داشتن نگاه فنی، باید علوم انسانی و فرهنگ را نیز مد نظر قرار داد. در نهایت شما در هر نقطهای از مسیر باشید با مشاوره گرفتن ممکن است لااقل بخشی از سرمایه خود را با خروج به موقع نجات دهید. یا برعکس ممکن است با مشاوره شانس نجات کسب و کار و رسیدن به موفقیت و سود را پیدا کنید. یادتان باشد که اگر خوب گوش دهید مشاور شما میتواند گاهی یک کارمند دلسوز شرکت شما باشد.
6 thoughts on “برخی از دلایل شکست استارتآپها”
دقیقا به همین دلیل که به حرف گوش نکردیم بیزنس ما فیلد شد حتی کارمندمون نظر درستی داده بود 🙂
بله متاسفانه زیاد پیش میاد. امیدواریم در پروژههای بعدیتون موفق باشید.
ممنون بسیار عالی بود
ممنون از اینکه نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید
از شکستا باید درس گرفت
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید